کد مطلب:29121 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:85

امام به شعر، خود را توصیف می کند












3696. تاریخ دمشق - به نقل از ابو عبیده -:معاویه به علی بن ابی طالب علیه السلام، نوشت:ای ابوالحسن! من فضایل فراوانی دارم. پدرم در دوران جاهلیّت، رئیس بود، و در اسلام، من پادشاه شدم، و من، برادر زنِ پیامبر خدا هستم و داییِ مؤمنان و كاتب وحی ام.

علی علیه السلام فرمود:«آیا فرزندِ جگرخوار، به فضایل، بر من فخر می فروشد؟!». آن گاه فرمود:«ای غلام! بنویس:

محمّدِ نبی، برادر و پدر زنم است

حمزه سید الشهدا، عمویم است.

و جعفر كه پگاهان و شامگاهان

با فرشتگان پرواز می كند، برادرم است.

دختر محمّد، آرامش بخش و همسرم است

كه گوشتش به خون و گوشت من درهم آمیخته است.

فرزندان احمد، فرزندان من از فاطمه هستند

كدامینِ شما بهره ای چون بهره من دارید؟

بر همه شما در اسلام آوردن، پیشی گرفتم

در كوچكی، آن گاه كه هنوز بالغ نشده بودم».

معاویه گفت:این نامه را مخفی كنید تا شامیان آن را نخوانند كه به علی بن ابی طالب، روی خواهند آورد.[1].

3697. تاریخ دمشق - به نقل از زید بن علی -:قریشیان در نشستی گِرد آمدند و به بیان افتخارات خود پرداختند تا آن كه به علی بن ابی طالب علیه السلام رسیدند و به وی گفتند:ای ابوالحسن! بگو كه همه یارانت گفتند. علی علیه السلام فرمود:

خداوند به یاری كردن پیامبرش ما را بزرگ داشت

و به دست ما پایه های اسلام را برافراشت.

به وسیله ما پیامبر و قرآنش را عزّت بخشید

و به پیروزی و پیشتازی عزیزمان داشت.

در هر رزمگاهی شمشیرهای ما

جمجمه ها را از كلّه دلیران به پرواز درمی آورْد.

جبرئیل، مكرّر به خانه های ما می آمد

و فریضه های اسلام و احكام را می آورْد.

پس ما اوّلین حلالْ شمارِ حلال او

و حرامْ شمارِ همه حرام های خداوند بودیم.

ما برگزیده همه ساكنان روی زمین

و نظام آن و زمامدار هر كاریم.

آنان كه در هر ناخوشایندی فرو می روند

و پاس دارنده حوادث ایّام هستند.

كارها را به اراده شان استحكام می بخشند

و چیزهای بسیار استوار را می شكنند.

از قبیله ابو كَرْب و تُبَّع بپرس

و از اهل كتاب و مشركان.

ما هر كس را كه بخواهیم از او باز داریم، باز می داریم

و به انجام دادن كارهای نیك و بخشش می پردازیم.

شمشیرهای ما، یورش سپاهیان را برمی گردانَد

و سر پادشاهی و بزرگی بر می افرازیم.

گفتند:ای ابوالحسن! چیزی را برای ما برجا نگذاشتی.[2].

3698. تاریخ دمشق - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -:از علی علیه السلام شنیدم كه برای پیامبر خدا می سرود و در حدیث ابو مسعود است كه وی شعر می خواند و پیامبر خدا گوش می كرد:

من، برادر مصطفی هستم و هیچ تردیدی در نَسَبم نیست

و با او پرورش یافتم و نوه هایش فرزندان من اند.

جدّ من و جدّ پیامبر خدا یكی است

و فاطمه، همسر من است؛ سخنی كه دروغ نیست.

من او را تصدیق كردم، هنگامی كه مردم در تاریكی

گم راهی، شرك و تیره روزی بودند.

سپاسْ خدایی راست كه شریكی برای او نیست

نیكی كننده به بنده و باقیِ جاودان.

[حدّاد،[3] راوی اشعار، افزوده است:] پیامبر خدا، لبخندی زد و فرمود:«راست گفتی، ای علی!».[4].

3699. امام علی علیه السلام:

ولید، مرا به مرگ، تهدید می كند

گفتم:من، فرزند ابوطالبم.

من فرزند بزرگ مكّه و مدینه ام

گذشتگان من بر خانه خدا سرپرستی داشتند.

مپندار كه من از ولید می ترسم

و از او واهمه ای دارم.

ای فرزند مُغَیره! من مردی ام

كه به آسانی دستش به شمشیر می رود.

در برابر بدگویان، زبان گویا دارم

و در برابر دوست، كوتاه می آیم.

با تكذیبتان درباره پیامبر خدا، زیان بردید

به آنچه كه عیب نیست، عیب می گیرید.

او را در نزول وحی از آسمان، تكذیب كردید

نفرین خدا بر دروغگو باد![5].

3700. امام علی علیه السلام:

مردم می دانند كه سهم من از اسلام

بر همه سهم ها برتری دارد.

و احمدِ پیامبر، برادر و پدر زن من است

- كه خدا بر او درود فرستاده - و پسرعموی من است.

[ و می دانند] كه من برای همه مردم، راهبر بودم

به اسلام، از عرب و عجم.

و كُشنده هر بزرگ و رئیس

و جبّاری كه بزرگ می نمود، در [ راه] اسلام.

[ خدا] در قرآن، ولایت مرا بر آنان لازم كرده است

و پیروی مرا در قرآن، واجب ساخته است.

همان گونه كه هارون نسبت به برادرش موسی بود

من نیز برادر اویم و نام من همان است.

از این رو، مرا امام آنان قرار داد

و در روز غدیر خم، بدان خبر داد.

كدام یك از شما در سهم داشتن، همسنگ من است

و در اسلام آوردن، یا سابقه و نسبت؟!

وای، آن گاه، وای و آن گاه، وای

بر كسی كه فردا، خدای را به گناه ستم كردن بر من، ملاقات كند!

وای، وای و باز هم وای

بر منكر پیروی من و آن كه افزون بر من ستم كرد!

وای بر آن كه به نادانی شقاوت می ورزد

و بدون سر زدن جرمی از من، با من دشمنی می كند![6].

3701. شرح نهج البلاغة:ابوطالب، هرگاه محلّ خواب پیامبرصلی الله علیه وآله معلوم بود، بسیاری وقت ها بر وی نگران می شد و او را از جایش بلند می كرد و پسرش علی علیه السلام را به جای او می خوابانْد. شبی علی علیه السلام به وی فرمود:«ای پدر! من كشته می شوم». ابوطالب گفت:

پسرم شكیبایی كن كه شكیبایی عاقلانه است

راه هر موجود زنده ای به مرگ می انجامد.

تقدیر در دست خداست و آزمایشی سنگین است

فدا شدن در راه دوست و فرزند دوست.

در راه بزرگْ برخوردار از حَسَب درخشان

و سخاوت، و كریمی كه نجیب است.

اگر مرگ، تو را در رسید، تیری كه رها شده است

گاه به هدف می خورَد و گاه نمی خورَد.

هر زنده ای، گرچه عمرش فراوان باشد

از مزه مرگ، نصیب خود را خواهد چشید.

علی علیه السلام پاسخ داد:

«آیا مرا به شكیبایی در راه یاری احمد، فرمان می دهی؟

سوگند به خدا، آنچه كه گفتم، از روی ناشكیبایی نبود.

امّا من دوست دارم كه یاری كردنم را ببینی

و بدانی كه همواره، فرمانبر توام.

به خاطر خدا، در یاری احمد، تلاش خواهم كرد

پیامبر هدایت و ستوده شده در كودكی و بزرگی».[7].









    1. تاریخ دمشق:521/42، أنساب الأشراف:119/5، البدایة والنهایة:8/8.
    2. تاریخ دمشق:522/42، مناقب آل أبی طالب:170/2.
    3. منظور از حدّاد، ابو علی حسن بن احمد بن حسن حدّاد است كه ابن عساكر، مؤلف تاریخ دمشق، مطلب را از وی نقل می كند.
    4. تاریخ دمشق:9047/521/42، تاریخ أصبهان:1087/60/2، البدایة والنهایة:9/8.
    5. الدیوان المنسوب إلی الإمام علیّ:57/104.
    6. الدیوان المنسوب إلی الإمام علیّ:414/540، ینابیع المودّة:212/1.
    7. شرح نهج البلاغة:64/14، الفصول المختارة:58، مناقب آل أبی طالب:65/1.